لیلا خیامی - ننهآسمان داشت با یک دستش توی چایش شکر میریخت و برای خودش چای شیرین درست میکرد و با دست دیگرش ابرهای پر از برف را گلولهگلوله توی دامنش میچید تا ببارند و پایین بریزند و زمین را حسابی پر از برف کنند که یکدفعه نفهمید چه شد که شکرپاش از دستش افتاد روی دامنش و شکرهایش ریختند روی ابرهای پر از برف.
دانههای ریزِ شکر، یکییکی داخل ابرهای پشمکی فرورفتند و گم شدند. ننهآسمان لبخندی زد و به ابرها نگاه کرد و گفت: «عیبی ندارد. چیزی نشد. فقط به جای چای، ابرها را شیرین کردم!»
هنوز حرف ننهآسمان تمام نشده بود که باد آمد و هوهو کرد و همهجا حسابی سردتر شد. ابرها که حسابی یخ شدند تند و تند شروع کردند به باریدن. اینجوری شد که روی زمین خیلی زود پر شد از برف سفید و قشنگ و نرم.
برف سفید و شیرین. بله، شیرین! خب از ابرهای شیرین برفهای شیرین میبارد. این پایین، نوههای عزیزخانم تا برفهای قشنگ و نرم را دیدند، شال و کلاه کردند و دویدند بیرون تا بازی کنند و آدمبرفی بسازند.
نوهها تند و تند گلولهبرفی درست کردند و به سر و پای هم کوبیدند. تند و تند آدمبرفی و فرشتهی برفی درست کردند. بعد هم رفتند و عزیزخانم را آوردند تا آدم برفیشان را ببیند.
عزیزخانم هم لبخندزنان آمد و کنار آدمبرفی ایستاد و چندتا عکس با او گرفت. بعد هم خم شد و لپ آدم برفی را بوسید. همین موقع بود که یک چیزی فهمید.
آدم برفی شیرین بود، مانند بستنی. عزیزخانم با تعجب به آدم برفی نگاه کرد و لبهایش را لیسید. بعد گفت: «به حق چیزهای نشنیده و ندیده! این آدمبرفی مزهی بستنی میدهد!»
هنوز حرف عزیزخانم تمام نشده بود که نوهها با جیغ و داد پریدند وسط برفها و شروع کردند به مزه کردن برفها و بعد هم خوردن آنها. خب، برفی که مزهی بستنی بدهد حسابی خوردن دارد!
نوههای عزیزخانم جیغ کشیدند و شادی کردند و دویدند توی کوچه و یکییکی به همهی بچهها این خبر را رساندند. آنها با خوشحالی داد میزدند: «بیایید بچهها! بیایید برفها را مزه کنید! خیلی شیرینند! مزهی یخمک و بستنی میدهند!»
خیلی زود کوچهها و خیابانها پر شدند از بچهها و بزرگترهایی که برفها را مانند بستنی لیس میزدند. حتی عزیزخانم هم نشسته بود لب باغچهی حیاطش و یک گلولهی برف توی دستش گرفته بود و لیس میزد.
لبخندزنان آسمان را نگاه میکرد و میگفت: «بهبه! چهقدر شیرین! چهقدر خوشمزه! دستت درد نکند ننهآسمان!» ننهآسمان اما آن بالا بیخبر و بیخیال داشت برای خودش چای شیرین درست میکرد، یک چای شیرین پر از شکر!